دلنوشته های مرد تنها

يك بار خواب ديدن تو... به تمام عمر مي‌ارزد پس نگو...

نگو که روياي دور از دسترس، خوش نيست... قبول

ندارم گرچه به ظاهر جسم خسته است، ولي دل

دريايست... تاب و توانش بيش از اينهاست.

دوستت دارم و تاوان آن هرچه باشد

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:30 توسط امير حسين و ریحانه| |

 

 

 

اين روزها

 

 

همــه بــه مــن دلـتــنـــگــی هــدیــه مـی دهنــد لطفـــا

آتــش بــس اعــلام کــنید! بــه خـــدا تمــــامـ شــد

 

 

 …!دلـــــــــــم

 

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:24 توسط امير حسين و ریحانه| |

صبر کردن دردناک است
 
و فراموش کردن دردناک تر

 ولی از این دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر كنی یا فراموشژ

نوشته شده در دو شنبه 22 آبان 1391برچسب:,ساعت 23:7 توسط امير حسين و ریحانه| |

خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم

همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت

من همانی ام که همیشه دعاهای عحیب و غریب می کند

و چشم هایش را می بندد و می گوید

من این حرف ها سرم نمی شود. باید دعایم را مستجاب کنی





همانی که گاهی لج می کند و گاهی خودش را برایت لوس می کند

همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد

همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند

گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه

حالا یادت آمد من کی هستم

نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 21:58 توسط امير حسين و ریحانه| |

                                        با که گویم

                                                  ... با که گویم غم دیوانگی خود، جز یار

آي رفيق


در این زمانه که شرط حیات، "نیرنگ" است

دلم برای رفیقان بی ریا،

                               تنگ است...

 

 

نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:47 توسط امير حسين و ریحانه| |

"روزی می‌رسد که آدم دست به خودکشی می‌زند،،،

 

نه این‌که یک تیغ بردارد رگش را بزند...!

نه!

قیدِ احساس‌اش را می‌زند..!!!"

چـــقدر سَختـﮧ ؛

هَمـه سُرآغـه كــَسیو اَزت بگیرن كه فقط تو میدونـي كه دیگـه نیست ...


سَخترش وَقتیـه كه مَجبوري لَبخند بزَني و بگـ♥ﮯ خوبه!

 

نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:40 توسط امير حسين و ریحانه| |

هی فلانی!

می دانی؟!

می گویند رسم زندگی چنین است :

می آیند ... می مانند ...

عادتت می دهند ... و می روند ...

و تو در خود می مانی

و تو تنها می مانی!

راستی!

نگفتی!

آیا رسم تو نیز چنین است؟!

مثل همه ی فلانی ها ؟!

نوشته شده در جمعه 12 آبان 1391برچسب:,ساعت 15:39 توسط امير حسين و ریحانه| |


Power By: LoxBlog.Com